سه شنبه سی و یکم مرداد ۱۳۹۶ - 22:25 - م-ب -
گاهی تــو میخَـندیدی
و تَمـامِ قَـند هـای ِ عالَـم دَر دِلِ مَـن آب میشَـد
لَبخَـندِ شیـرینَـت پـایـانِ روزِگارِ تَلـخِ مَـن بود...
گاهى …
دلت”به راه” نیست!!
ولى سر به راهى …
خودت را میزنى به “آن راه” و میروى…
و همه،
چه خوش باورانه فکر میکنند..
که تــو..
“روبراهى”….
سه شنبه سی و یکم مرداد ۱۳۹۶ - 22:21 - م-ب -
چه فرقی دارد
پُشت میله ها باشی
یا در خیابان های شهر در حال قدم زدن
وقتی که آرزوهایت
در حبس باشند.
سه شنبه سی و یکم مرداد ۱۳۹۶ - 22:16 - م-ب -
اصلاً قبول حرف شما، من بد و روانیام
من رعد و برق و زلزلهام؛ ناگهانیام
این بیتهای تلخِ نفسگیرِ شعلهخیز
داغ شماست خیمه زده بر جوانیام
سه شنبه سی و یکم مرداد ۱۳۹۶ - 22:12 - م-ب -
قدیمی ها ندانستند
خدا آدمهای خوب را زود نمیبرد
ما آدمهای خوب را زود میکشیم...
سه شنبه سی و یکم مرداد ۱۳۹۶ - 21:57 - م-ب -
من گریه می کردم و او میگفت : گریه می کنی که چه؟ این گریه کردنت کدام بدبختی را می دهد که باد با خودش ببرد؟ فایده ی همه ی اینها چیست؟؟
او نمی دانست گریه که می کنم_ چشم هایم که اشکی می شوند؛ زندگی مات است.
انقدر مات و نامعلوم که انگار درون حبابی زندگی میکنی و نمی خواهی
دستی برای ترکیدنش روی شانه ات بنشیند
سه شنبه سی و یکم مرداد ۱۳۹۶ - 15:21 - م-ب -
خوب حالا سوخت دلم
چی گیر تو میاد
دیگه به سلامت
مدال افتخار مال تو
سه شنبه سی و یکم مرداد ۱۳۹۶ - 13:49 - م-ب -
عكاس بود!
امالنز دوربينش یكبار هم
سويِ من نيامد!
با لنز دوربينش عالم وآدم را
نظاره كرد
جزمن!
اين آرزو بر دلم ماند كه
شكارِ لحظه هاي او باشم!
سه شنبه سی و یکم مرداد ۱۳۹۶ - 13:47 - م-ب -
یکشنبه بیست و نهم مرداد ۱۳۹۶ - 16:46 - م-ب -
اشتباه در یک رابطه
آنجایی رخ می دهد
که می خواهیم کمبودهای مان را
با هوس های یک شبه جبران کنیم
به زور می چسبیم به آدم هایی که
از آنِ ما نیستند
و از آنِ شان نیستیم
روزی از همین روزهاست که
آدمِ اصل کاری مان را از دست می دهیم
همان کسی را که
فکرهای مان به هم نزدیک بود
و خواسته های مان به هم شبیه
بیش تر وقت ها هم
هر دو همزمان به یک چیز فکر می کردیم
و اگر یکی از ما حرفی می زد،
آن یکی می گفت:
_ دقیقا من هم همین را می خواستم بگویم!
یکشنبه بیست و نهم مرداد ۱۳۹۶ - 16:20 - م-ب -
شازده کوچولو گفت :
بعضی کارا
بعضی حرفابدجور دل
آدمو آشوب میکنه
گل گفت مث چی ؟
شازده کوچولو گفت :
مث وقتی که میدونی
دلم برات بی قراره
و کاری نمیکنی . . .
#آنتوان.دوسنت.اگزوپری
یکشنبه بیست و نهم مرداد ۱۳۹۶ - 16:3 - م-ب -
ﺷﮏ ﻧﺪﺍﺭﻡ
ﯾﺎﺭ ﻣﻦ
ﺳﺮ ﺭﺷﺘﻪ ﺍﺵ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﺍﺳﺖ
ﺑﺲ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﻣﻦ
ﺳﺎﺯ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ...
یکشنبه بیست و نهم مرداد ۱۳۹۶ - 14:2 - م-ب -
عاشق آدم اشتباه نشوید
آن وقت است که دیگر هیچ چیز مثل سابق نمیشود
دیگر فاصله میافتد بین شما و همه ی دل هایی که برایتان می تپند
دیگر مُهرِ "تا اطلاع ثانوی عشق ممنوع" میخورد روی دلتان...
یکشنبه بیست و نهم مرداد ۱۳۹۶ - 14:0 - م-ب -
با کدام منطق برای خودتان دلیل می آورید؟
آدم مُرده می گوید: ببخشید من مُـــردم !
نه آدم که میمیرد سکوت میکند ...
نگاهش طولانی به جایی خیره می ماند
آدم که میمیرد
درجواب تمام حرف ها
فقط سرش را تکان می دهد ،
لبخند میزند.
یکشنبه بیست و نهم مرداد ۱۳۹۶ - 13:43 - م-ب -
مرا غرق طوفان چشمانت کردی و رفتی...
یکشنبه بیست و نهم مرداد ۱۳۹۶ - 13:27 - م-ب -
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد...
قلب را درون سینه به زنجیر باید بست...
زدست هرکه نیمه راه باشد یار،قید دوست داشتن را باید بست...
یکشنبه بیست و نهم مرداد ۱۳۹۶ - 12:52 - م-ب -
بیاموز که با خودت
تنها باشی.
باید در تنهایی چنان
خوش باشی که اگر
دیگری وجود نداشته باشد
خوشی و خوشبختی
تو مختل نباشد
خوشحالی تو نباید
به دیگری وابسته باشد.
#اشو
یکشنبه بیست و نهم مرداد ۱۳۹۶ - 7:32 - م-ب -
بوی ماه میدهی ...
در آسمانم بمان...
زندگی به خودی خود چیز بیخودی ست..
اما نه وقتی تو هستی
نه وقتی که تو میخندی...
یکشنبه بیست و نهم مرداد ۱۳۹۶ - 0:42 - م-ب -
من اگر عاشقانه می نویسم
نه عاشقم و نه شکست خورده!
فقط می نویسم تا عشق یاد قلبم بماند
در این ژرفای دل کندن ها
و عادت ها
و هوس ها،
فقط تمرین آدم بودن میکنم...
شنبه بیست و هشتم مرداد ۱۳۹۶ - 21:50 - م-ب -
چقدر ادما گاهی انگیزه پیدا میکنن برا نبودن ...
درد وقتی زیاد میشه که خود را درگیر انگیزه های مجازی کنیم...
نه شایدم نبودن برای مجازی بودن عشقمان بوده ...
این یعنی عشق خودشو پیدا کرده ...
شنبه بیست و هشتم مرداد ۱۳۹۶ - 19:6 - م-ب -
متاسفم كه منتظر يه حركت از من بودي مثل اينايي رفتار مردي كه منتظر مرگ يكي هستن ولي ابرو داري ميكنن بعد تا يارو ميميره ميبيني همه تداركاتشون از قبل امادست خوش باشي
گاهی ادما حرفایی میزنن که به گمانم خودشونم بهشون اعتقادی ندارن
فقط نشون میده که حرمتی برای طرف مقابلشون قایل نیستند
شنبه بیست و هشتم مرداد ۱۳۹۶ - 18:2 - م-ب -
ﺳـﯿــﺎﻩ ﻣـﺸﻖ ِ ﭘــﺸﺖ ِ ﭼــﺸـﻤـﻬـﺎﯾــﺖ ،
ﺩﺳـﺖ ﺧـــﻂ ِ ﮐــﯿـﺴﺖ !
ﮐﻪ ﺑــﻮﺳــﯿـﺪﻧــﺶ ،
ﺳـﺠــﺪﻩ ﯼ ﻭﺍﺟــﺐ ﺩﺍﺭﺩ !
شنبه بیست و هشتم مرداد ۱۳۹۶ - 17:51 - م-ب -
عکاسی فقط به دوربین نیس روز عکاسا زندگیمون مبارک که همش وایستادن ما بخوریم زمین یه شات بزنن
شنبه بیست و هشتم مرداد ۱۳۹۶ - 17:50 - م-ب -
گرگ عاشق شده بود
عاشق طعمه اش ...
نزدیکش شد
بوییدش
بوسیدش و
با دندان گلویش را درید ...
افسوس ...
ذات احساس نمی شناسد...!!
شنبه بیست و هشتم مرداد ۱۳۹۶ - 17:34 - م-ب -
گاهى …
دلت”به راه” نیست!!
ولى سر به راهى …
خودت را میزنى به “آن راه” و میروى…
و همه،
چه خوش باورانه فکر میکنند..
که تــو..
“روبراهى”….
جمعه بیست و هفتم مرداد ۱۳۹۶ - 22:34 - م-ب -
لب همان لب اما بوسه اش گرمی نداشت...
دل همان دل اما مستی و بی پروایی نداشت...
جمعه بیست و هفتم مرداد ۱۳۹۶ - 20:3 - م-ب -
اخ دوست داشتن بهترین واژه دنیاست...
زیبا ترین حسی که داشتنش رویاست نه عذاب...
اخ چقدر بده خلا یه عشق بزرگ روی سینه ات سنگین باشه...
مگر میشه نباشی و دوست داشته باشی...
پنجشنبه بیست و ششم مرداد ۱۳۹۶ - 13:30 - م-ب -
يكيو دوست داشتم
اونقدر بهش فكر كردم
كه تصورى كه ازش داشتم
از خود واقعيش سبقت گرفت
بعدها...
ديگه خودشو دوست نداشتم.
تصور ذهنى خودمو دوست داشتم!
چهارشنبه بیست و پنجم مرداد ۱۳۹۶ - 22:56 - م-ب -
عاقبت بند سفر پايم بست
میروم، خنده به لب، خونين دل
میروم از دل من دست بدار
ای اميد عبث بیحاصل...
چهارشنبه بیست و پنجم مرداد ۱۳۹۶ - 17:59 - م-ب -
چهارشنبه بیست و پنجم مرداد ۱۳۹۶ - 16:20 - م-ب -
-
دشت هایی چه فراخ کوه هایی چه بلند در گلستانه چه بوی علفی می آمد من در این آبادی ،پی چیزی می گشتم: پی خوابی شاید، پی نوری،ریگی،لبخندی. پشت تبریزی ها غفلت پاکی بود،که صدایم میزی. پای نی زاری ماندم،باد می آمد، گوش دادم: چه کسی بامن ،حرف می زد؟ سوسماری لغزید. راه افتادم. یونجه زاری سرراه، بعد جالیز خیار،بوته های گل رنگ و فراموشی خاک. لب آبی گیوه ها را کندم،و نشستم،پاها در آب: <<من چه سبزم امروز وچه اندازه تنم هوشیار است نکند اندوهی،سر رسد از پس کوه. چه کسی پشت درختان است؟ هیچ می چرد گاوی در کرد ظهر تابستان است. سایه ها می دانند،که چه تابستانی است. سایه هایی بی لک، گوشه ای روشن و پاک، کودکان احساس! جای بازی این جاست. زندگی خالی نیست: مهربانی هست ،سیب هست، ایمان هست. آری تا شقایق هست زندگی باید کرد. در دل من چیزی است ،مثل یک بیشه نور،مثل خواب دم صبح. و چنان بی تابم،که دلم می خواهد بدوم تا ته دشت،بروم تا سر کوه. دورها آوایی است،که مرا می خواند.>>