ادمی به عشق زنده است بی دل دادن لحظه ای آرامش ندارد...
ادمی به عشق زنده است بی دل دادن لحظه ای آرامش ندارد...
تو تکه ای از وجود منی...
قلبم
بدون قلبم زندگی امکان نداره...
بی تو یعنی مرگ من....
روزگارم سیاه
به طوری که من کاملا توهم میزدم...
امروز یه کمی روشن تر بهم فهماندی کجایم...
واقعا تا این حد نمیدونستم
بازم ممنون ...
حس کردم وجود دارم ...
کم کمک گم میشم..
هزاران بار ترکت کردم ...
اما باز برگشتم...
من بیشتر دق می کنم...
عشقم قلبم نفسم...
نیست در برم...
بدتر از همه قلبش دیگه بنام من نمی تپد...
مرگی بدتر از این مگر هست
که بدترین شرایط و هیچ کس جلو دارش نیست...
می دونم که داری غیر مستقیم بهم میگی گم شو...
نگران نباش دارم کم کم گم میشم و از سر راهت کنار می رم...
مشکل فقط اینه که من تو رو دوست دارم
و اینه که تو رو اذیت میکنه...
به این خاطر میگم صریح ورک باش
دیگه همینه...
باید دست به دست هم بدیم دل منو شکست بدیم
شکسته هست ..
ولی پروست...
ببخشید دیگه زیادی اخت شده
ولی خداییش دوستم نداری؟
خوب بگو دیوانه دیگه اذیتت نکنم
به چشمان زیبایت قسم ...
خاطر قشنگت لحظه ای از من جدا نگشته...
و هرگز نمی گردد...
قلب شکسته ام سرشار از دوست داشتن توست...
حتی اگر افتخارت رو ندادن به من باشه....
میمیرم برای بوسیدن لب های شیرین از عشقت...
بمیری ای دل که این نیمه شب هم مرا نمی رهانی از عشق...
نمی رهانی از تمنای اغوشی که هوای حلقه دستانم را دگر در دل ندارد...
اعتماد.قول.رابطه و قلب...
زیرا اینها وقتی می شکنند صدا ندارند...
اما درد زیادی دارند...