سه شنبه بیست و نهم مهر ۱۳۹۳ - 13:24 - م-ب -
همیشه گذشته پاک وبی آلایش خودش و نشان می ده و خاطرات آن پاکی و سادگی در کوچه باغ های شهرمان همیشه منو همراهی میکنه،کوچه ای بود به اندازه باز کردن دو دست و جوی آبی از وسط آن که به همه باغ های اطراف سرک می کشید تا زندگی را جریان بخشد،صدای گنجیشک ها لحظه ای قطع نمی شد ،انگار جزیی از سکوت بود و نبودآن سکوت را بی معنا می کرد،فارغ از تمام هیاهوی دنیای بیرون، زندگی من شده بود،روزای بارانی و دیوارای گلی بوی نم گل و عطر سرسبزی درختان منو سرمست از زندگی می کرد ،اما امروز با خاطرات تو انگار حس همان کوچه باغ ها را دارم ،انگار حس با تو بودن مرا غرق در گذشته می کند وانگار تو هم اهل همان کوچه باغ هایی،دیدن چهره زیبای تو حس قدم زدن در این کوچه باغ است ،من باوجود وگرمی تو هنوز سرمست از زندگی ام.