من و مسخره نکن بسه
من که دیگه کاری باهات ندارم
دیگه قضاوتی ندارم
ای بی معرفت
بدترین عذاب های دنیا رو بهم دادی
دقیقا وقتی خودتو نشون دادی
که منو کاملا غرق خودت کردی
حیف که تو نمی فهمی
حیف حیف
اگر سر سوزی درک حال منو داشتی
از شرمندگی اب شده بودی
ادم نمی دونه به تو چی بگه
چون کاملا بی اثره
مثل سنگ
تعبیرای عجیب و حرص درآر
حالا بعد این همه سال فرافکنی همکار نجیب میخوای
بزار منم به این بدن تو نرسم و تو برای یه راست به بهشت..
ولی میدانم قصه این نیست
میدونم تو عشق برات بی معناست
حرفی نیست و قبول که نمیخوای
ولی ممنون حقارت امشب منو کادو کردی بهم دادی
زحمت کشیدی
آخه چرا بی معرفت
مگر من اسباب با زیتم
روح و احساس منو کشتی
بس نمیکنی
هر کس که این همه مدت با تو سر کنه
دیگه تو. رو قشنگ میشناسه
به خودم میگم ولش کن فکر کن عشقی نبوده
و با هزار درد خواستن تو رو درون سینه ام له میکنم
باز دوباره با انرژی تازه میایی و حرارتی و حقارتی نو
تو نگران چی هستی راحت باش
تو نمی فهمی
ولی احساس آدما تمام آدمهاست
بزار من دیگه تو رو نداشته باشم
حس نخواستن تو منو در تمام رگ و جونم نهادینه شده
بی معرفتی بس کن
مگر من چقدر جون دارم
تو اتفاقا این قد بی معرفتی که جواب منو نمیدی
بعد طلبکارم میشی که نمیتونم باهات درد دل کنم
تو منو خیلی حقیر میکنی
چقدر فکر میکنی بعد اینا رو بهم میگی
مگر من چقدر تحمل دارم