چهارشنبه سی ام مرداد ۱۳۹۲ - 10:2 - م-ب -
خدایا نمی توانم نمی توانم باید دوستت داشته باشم تا بتوانم قدری آرام باشم هر لحظه را که بدون تو در نظر می گیرم احساس می کنم وجود ندارم زندگی برایم بی معنا می شود باید سکوت کنم چاره ای جز سکوت ندارم می دانم که حق ندارم بگویم تو رویای درون من هستی من در درون کادر انسانیت متعهدم خیانت کار نیستم تمام اصول وفا داری را با تمام وجودم درک می کنم ولی چیزی در درون من سرکشی می کند دائم ناخواسته پرواز می کند در آسمان وجودم تمام رنگ و بوی تو را نور افشانی می کند مانند مادری که از شیطنت کودک خود خسته ونالان است من هم خسته و نالانم ولی آیا می شود گفت که مادر کودکش را دوست ندارد ؟ با وجود این چشم قول می دهم دست از پا خطا نکنم وتا آخر عمر سکوت کنم وسکوت... فقط اجازه بده دوستت داشته باشم